جدول جو
جدول جو

معنی غمزه زن - جستجوی لغت در جدول جو

غمزه زن
غمزه زننده،، غمزه کننده، ویژگی کسی که از روی ناز و کرشمه مژه بر هم می زند
تصویری از غمزه زن
تصویر غمزه زن
فرهنگ فارسی عمید
غمزه زن
(سَ / سِ)
کرشمه نما و شوخ چشم. (ناظم الاطباء). آنکه غمزه زند. غمزه زننده. غمزه کننده. رجوع به غمزه شود:
زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن
طوق خط و چاه ذقن پرمشک سارا داشته.
خاقانی.
شب مهتاب چون شب تاری
قصد خورشید غمزه زن کردی.
خاقانی.
پیش که غمزه زن شود چشم ستارۀ سحر
بر صدف فلک رسان خندۀ جام گوهری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
غمزه زن
آنکه غمزه زند کسی که به چشم و ابرو اشاره کند
تصویری از غمزه زن
تصویر غمزه زن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غمزه زنان
تصویر غمزه زنان
درحال غمزه زدن، غمزه کنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغمه زن
تصویر نغمه زن
نغمه زننده،، نغمه ساز، نغمه پرداز
فرهنگ فارسی عمید
(غَ زَ / زِ زَ)
در حال غمزه زدن. غمزه کنان. رجوع به غمزه شود:
غمزه زنان چو بگذری سنبله موی و مه قفا
روی بتان قفا شود پیش صفای روی تو.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
دهی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، سکنۀ آن 108 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ / زِ یِ گُ)
کنایه از شکفتن گل. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فُ زَ دَ / دِ)
نغمه پرداز. (ناظم الاطباء). خنیاگر. رجوع به نغمه پرداز شود:
نغمه زنش زهرۀ پرده شناس
نغمه زنی کرده به چندین سپاس.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ عی یَ پَرْ وَ)
رامح. (منتهی الارب). مطعان. (السامی). نیزه افکن. نیزه ور. نیزه گذار:
هزار از یل نیزه زن زابلی
گزین کرد با خنجر کابلی.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غمزه زنان
تصویر غمزه زنان
در حال غمزه زدن غمزه کنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه زن
تصویر نغمه زن
نغمه پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیزه زن
تصویر نیزه زن
آنکه با نیزه جنگ کند
فرهنگ لغت هوشیار
حلاج
فرهنگ گویش مازندرانی
سربند مزین به سکه که بر پیشانی دختران و یا نوعروسان بسته
فرهنگ گویش مازندرانی
نمدباف
فرهنگ گویش مازندرانی